بعضیا پزشکان رو با تعمیرکاران مقایسه میکنن و در واقع فرایند درمان در بدن انسان رو با تعمیر یک وسیله مقایسه میکنن. اما این مقایسه ی درستی از خیلی از جهات نیست. برای مثال در تعمیر یک وسیله میشه یک قطعه مصرفی رو تعویض کرد و در بخش درمان به این صورت نیست.

متاسفانه توی کشور ما به دلایل خاصی تمرکز اصلی وزارت بهداشت بر روی درمان بیماری ها صورت گرفته و توجه خیلی کمی به حوزه سلامت و پیشگیری از بیماری شده. 

در باور مردم، سلامت به مفهوم نبود بیماری است و عموما با مساله درمان تداعی می‌شود. در حالیکه سلامتی فقط به معنای بیمار نبودن نیست بلکه بسیار فراتر از آن است و رفاه بدنی، روانی و اجتماعی را در بر می‌گیرد.

بیماری‌های حاد و عفونی جای خود را به بیماری‌های مزمن و تصادفات داده‌اند وبیماری‌های قلبی و عروقی و سرطان‌ها از اصلی‌ترین بیماری‌های مزمن در ایران هستند. هر دوی این بیماری‌ها از جنس بیماری‌های تجمیعی accumulative هستند. یعنی عوامل همبسته correlative بسیار در طی سال‌های زیادی باید جمع شوند تا در یک لحظه خاص، بیماری هماهنگی بدن را مختل کند و کار فرد به بیمارستان بکشد.

با وجود طرح تحول سلامت فرد در بیمارستان‌های دولتی با هزینه اندکی درمان می‌شود (سخنی از کیفیت درمان، کیفیت برخورد با بیماران، کیفیت رسیدگی و امکانات زیربنایی و حتی کنترل عفونت و تمیزی آن‌ها نمی‌کنیم و آن را در بهترین حالت خود! در نظر می‌گیریم) سپس به خانه بر می‌گردد. عوامل همبسته همچنان او را در محاصره خود دارد: استرس‌های روزمره او تداوم دارند، غذاهای ناسالم پر از روغن پالم، نمک و ترکیبات سمی همچنان در مغازه‌ها وجود دارند، هوای ناسالم و گاه بسیار ناسالم هوای شهرهای بزرگ را آکنده است، تشعشعات مختلف در اتمسفر شهری موج می‌زند، کم تحرکی و کار یکنواخت همچنان ادامه دارد، عدم مشارکت در سرنوشت اجتماعی افسردگی و انفعال را رقم می‌زند و …
 
این عوامل بیماری‌زا دوباره فرد را بیمار کرده و او را راهی بیمارستان می‌کند. بیمارستان‌های دولتی چنان آکنده از بیمارند که وقت عمل‌های شش ماهه و یکساله داده می‌شود که عملا غیر موثر است و بیمار را به بیمارستان‌های خصوصی و هزینه‌کرد فراوان رهنمون می‌شوند و یا پذیرفتن مرگ مفاجات.
 
دوم اینکه تخصیص بودجه‌های بسیار زیاد به امر درمان، باعث می‌شود که قشر کوچکی از مستخدمان بیمارستان‌های دولتی بسیار منتفع شوند. حضور بیماران بسیار، تصحیح ضرایب k و انجام عمل‌های فراوان به نفع اتندهایی تمام خواهد شد که عمل را به رزیدنت‌ها و انترن‌ها می‌سپارند و خود فقط به حضور فیزیکی در بیمارستان اکتفا می‌کنند. ناگفته پیداست که افزایش نابرابری در آمدی در میان دیگر پرسنل بیمارستان‌ها نارضایتی بسیاری تولید می‌کند و آن‌ها را از کارشان دلزده کرده و یا در بدترین حالت فاسدشان می‌کند.
 
پس به نظر می‌رسد که شما مخالف تخصیص بودجه درمانی به بیمارستان‌ها هستید؟ تکلیف نجات جان انسان‌هایی که بیمار شده‌اند چه می‌شود؟
همانطور که گفتم اگر هدف از طرح تحول سلامت، تحول واقعی در امر سلامت شهروندان باشد، تخصیص بودجهallocation به بیمارستان‌ها نه تنها اشتباه در هدف گذاری بلکه هدر دادن منابع محدودی است که در این شرایط می‌تواند به امور بهتری تخصیص داده شود.
 
در قدم اول، تخصیص بودجه‌های بیمارستانی می‌توانست صرف بالا بردن استانداردهای این بیمارستان‌ها شود. اول آنکه بسیاری از این بیمارستان‌ها ساختمان‌های فرسوده‌ای دارند که در برابر زلزله و دیگر بلایای طبیعی به شدت آسیب پذیرشان می‌کند.
 
دوم اینکه زیرساخت‌ها و تجهیزات این بیمارستان‌ها احتیاج به نوسازی و بازسازی دارد.
 
سوم اینکه پرسنل این بیمارستان‌ها برای ارائه خدمات به بیمارpatient caring آموزش چندانی ندیده‌اند و اگر بیمار آشنا و یا همراهی نداشته باشد چه بسا که مشکلات دیگری نیز در خود بیمارستان پیدا کند.
 
چهارم اینکه کیفیت تشخیص، دیجیتالیزه شدن کامل خدمات، نحوه رفتار با بیماران یا همراهان آن‌ها در وضعیت‌های دشوار، توجه به دغدغه‌ها و باورهای فرهنگی بیمار نیز می‌تواند با تخصیص بودجه‌ها رشد و توسعه معقولی پیدا کند. اما طرح پوپولیستی تحول سلامت فقط رضایت مادی و کوتاه مدت بیماران را در نظر دارد و نه دورنمای درمان بهتر و موثرتر را.
ین‌گونه به نظر می‌رسد که شما مدافع تخصیص بودجه به طرح پزشک خانواده هستید ولی وقتی وضعیت بیماری به مراحل آخر می‌رسد، بیماران چه باید بکنند؟ آیا طرح تحول سلامت و افزایش بودجه‌های بیمارستانی به این افراد کمک نمی‌کند؟
اجازه بدهید برای پاسخ به این سوال نقبی به تاریخ بزنم. در سال 1971 نیکسون رئیس جمهور آمریکا که مدافع سرمایه داران و صاحبان سرمایه بود، طرحی تاریخی را به کنگره برد. او با سر و صدای زیاد “طرح جنگ با سرطان” را در این سال به تصویب رساند و بزرگترین بودجه برای طرح‌های عمومی را به آن اختصاص داد.
 
این سوال در ذهن بسیاری به وجود آمد که چرا یکی از راست‌گراترین رئیس جمهورهای آمریکا و مدافع جنگ ویتنام چنین طرح مترقی‌ای را به میدان آورده است؟
 
جواب این بود که این بودجه عمومی نه برای تشخیص عوامل سرطان‌زا در محیط زیست و مواد غذایی که برای تشخیص و غربالگری موارد ابتلا تخصیص داده شده بود. اکنون مشخص شده است که بسیاری از رنگ‌ها، طمع‌ها و مواد مصنوعی در محصولات خانگی دارای عوامل سرطان زا هستند و دولت نه برای تشخیص این مواد و گذاشتن مقررات برای تولید کنندگان بلکه برای تشخیص و درمان بیماری‌های حاصل از آن‌ها بودجه اختصاص داده است.
 
یعنی از یک طرف دست تولیدکنندگان را برای تولید آسانتر و بی کیفیت مواد غذایی باز گذاشته است و از طرف دیگر با تخصیص بودجه بخش خصوصی درمان آمریکا را منتفع کرده است. به طور خلاصه سرمایه داری هم از ایجاد بیماری سود می‌برد و هم از درمان آن.